این رویکرد با دیدی کلان به جامعه و روابط اجتماعی می‌نگرد.

 

بر اساس این رویکرد جامعه متشکل از اجزاء همبسته‌ای لحاظ می‌شود که در پیوند با یکدیگر عمل می‌کنند و الگوی این رویکرد متقابل بین اجزاء نظام جامعه ، ساختار آن را تشکیل می‌دهد. در این ساختار، هر یک از اجزاء کارکرد یا نقش ویژه ای در ارتباط یا سایر اجزاء در کل نظام بر عهده دارند. نظام آموزشی به عنوان بخش لاینفکی از کل نظام جامعه تلقی می‌شود که کارکرد‌هایی نظیر انتقال فرهنگ و جامعه پذیری را برای حفظ نظام اجتماعی جامعه انجام می‌دهد. در این زمینه، تربیت اخلاقی، انضباط، القای ارزشها و آموزش حرفه‌ای از دید جامعه، شناسانی نظیر دورکیم و پیروان او، مهم قلمداد می‌شوند. جامعه شناسان کارکردگرا غالباً آموزش و پرورش را به عنوان نهاد اجتماعی در نظر می‌گیرد و ساختار و کارکردهای سازمانی، نقشها و فعالیتهای سازمانی و تخقق اهداف و مقاصد آن را مورد مطالعه قرار می‌دهند. (علاقه‌بند، ۱۳۸۱: ۲۱).

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

پیروان این رویکرد در مورد کارکرد آموزش و پرورش در سازماندهی جامعه و تولید آن می‌گویند:

 

«مدرسه در گزینش حرفه‌ای و اجتماعی کارکردی دارد. همه مردم نمی‌توانند سر دفتر، معمار، کارمند دولت، نانوا یا لوله کش ساختمان بشوند، بنابراین باید در جایی در جامعه گزینشی حتی‌المقدور مبتنی بر صلاحیتها و صفات اخلاقی لازم به عمل بیاید. این گزینش را مدرسه بر عهده می‌گیرد. در این چشم انداز شکست تحصیلی نتیجه کارکرد اجتناب ناپذیر گزینش و راهنمایی شغلی افراد بر روی صفحه شطرنج اجتماعی است. آماده سازی این صورت مساله در این چشم انداز عبارت و راهنمایی شغلی افراد بر روی صفحه شطرنج اجتماعی است.

 

آماده سازی این صورت مساله در این چشم انداز عبارت خواهد بود از تدوین چارچوب نظری و مفاهیمی که امکان می‌دهد نتایج تحصیلی را نه به عنوان شکستهای شخصی، بلکه به عنوان اطلاعات مفیدی درباره استعدادها ملاحظه کرد، یعنی به عنوان شاخصهایی که به گزینش بهینه جوانان برای مشاغل مفید و متناسب با استعدادشان کمک می‌کند.» (کیوی، ۱۳۷۵، ۸۶)

 

منتقدان رویکرد بالا بر آنند که رویکرد کارکردی ، آرمانها ، ارزشها ، علایق و انتظارات گروه های مختلف و متضاد جامعه را در ارتباط با هدفها و برنامه‌‌های نظام‌ آموزشی نادیده می‌گیرند. در جوامع نامتجانس ممکن است هر یک از گروه های اجتماعی، در جهت پیشبرد منافع گروهی خود، هدفها و برنامه‌های خاصی را برای آموزش و پرورش ترجیح داده و در نتیجه، نظام آموزشی را دچار تضاد و کشمکش سازند.

 

انتقاد دیگر، دشواری تحلیل کنشهای متقابل و پویاییهای موجود در محیط‌های آموزشی، نظیر روابط متقابل میان دانش‌آموزان و معلمان، از این دیدگاه است. افزون بر آن، این رویکرد با محتوای فراگیرد و آموزش و پرورش(چه چیز – چگونه آموزش داده می‌شود)، کار ندارد.

 

علی‌رغم این نگرش، افراد در ساختار نظام آموزشی، فقط ایفا گر نقش یا کارکرد به شمار نمی‌رود. بلکه نقش و کارکرد خود را می‌آفرینند و تغییر می‌دهند. سرانجام، این نظریه به طور ضمنی فرض می‌کند که تغییر در نظام، تدریجی و آگاهانه بوده و تعادل آن را بر هم نمی‌زند که این امر، به وضوح در همه موقعیتهای اجتماعی صحت ندارد.(علاقه‌بند، ۱۳۸۲، ۲۲)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...